مرد کجا میرود؟


شـــــــــــــــــــــهر یــــــــــادمان

شعر - داستان- خاطره

 

سالهاست که این مرد میرود  کجا میرود

میرسد اما سرابی بیش نیست

آخر کار چهره اش خط شکن شده

موی سپیدش آسیاب آرد را هم در نوردیده

کجاست آن همه دویدنها

که دیده آن همه سرابها را

نمیدانند چه شد

حال که سپیدی موی خسته

نشسته بر کنار رود عمر

هیچ از جریان رود و ندیده

هیچ نشنیده صدای کبوتران اوج گرفته را

چه دارم- چه خواهم

با خود اندیشه کند هر لحظه با این رود

هیچ نماند و هیچ نخواهد ماند

حال باید رفت توی کوچه های شهر

حال باید رفت توی عمارت قصر

حال باید رفت پیش آنان که

دم از لطف و کرم میزنند

اما چه سود همه درها بسته

چشمها خوابیده

دلها قفل زده

هیچ نمانده

آنان نیز به کجا رفتند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,| ساعت 18:41| توسط طیبه |


آخرين مطالب

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت