شعر - داستان- خاطره
امروز روزی است که یاد و خاطراتم میخواست زندگی ام را تغییر دهد . داشتم وارونه به دنیای اطرافم و داشته هایم فکر میکردم . انگار لحظات غصه، برای دلتنگ کردن من و یادهای بر باد رفته من نقشه های پلیدی بر سر دارند . اینجا دلم از بی سامانی خودم گرفته . میترسم از تنهایی و تنها ماندن. دلم گرفته کسی نبود به او بگویم که چه میکشم از این همه خاطرات غم بار.
نظرات شما عزیزان: