شعر - داستان- خاطره
میخواهم در چند ثانیه دنیایم تغییر کند
میخواهم زنده بودن را جور دیگری بیازمایم
سوار بر اسب خیال
می روم سوی جنکل رویا
کوهستان را پشت سر گذاشته ام
اینجا لب دریا کنار تخت سنگی نشسته ام
تنم با تن دریا آمیخته
صورتم از شرم نگاهم آفتاب
رنگ ارغوانی گرفته
اینجا روی سنگ فرشها پا برهنه می روم
آن طرف تر پری ها روی گل نشسته
میان آنها رقابت بر سر تصاحب من است
عمر نا خوشی ام هیج حساب نمی شود
هر چه هست شادی و خنده است
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | ساعت
19:25| توسط طیبه | نظر بدهيد